معلوم است که برای آدمی که مطالبه ی حداقلی اش دریافت میلیاردها تومان برای مصرف در یک سریال است، کارگر
حالا کارگر واقعا فحش است؟ برای دانستن آن ابتدا باید ببینیم فحش چیست. فحش یعنی آنچه ما نمیخواهیم باشیم. آن چیزی که خودمان را از آن دور نگه میداریم. مثلا برای کسی که خودش را خیلی عاقل فرض میکند، کلمهٔ کم عقل، فحش است. چون نمیخواهد کم عقل باشد، نمیخواهد کسی او را کم عقل بداند. برای آقای سلحشور هم کارگر فحش است.
وقتی یک کتاب بد میخوانیم، دوست داریم سریع صفحات را ورق بزنیم تا ببینیم پایان آن چیست و بعد کتاب را ببندیم و پرت کنیم (دقیقا پرت کنیم) یک گوشهای. با فیلمهای ضعیف هم حکایت همین است. ولی یک کنجکاوی برای پایان (هر چقدر هم کلیشهای و قابل پيشبيني) وجود دارد. این است که ما متن حرفهای آقای سلحشور را در ديدار با زهره سادات لاجوردی مدیر آموزش مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری به نقل از خبرگزاري فارس تا پایان میخوانیم ببینیم آخرش چه میشود.
خوب. اولش که همان حرفهای کذایی دربارهٔ مشکل زا بودن هنرپیشههای زن سینما و تلویزون است. ناسزاهایی در لفافه و با گوشه و کنایه.
بطور کلی ناسزاها شاید موافقان زیادی نداشته باشند اما به دلیل حساس بودن موضوع مخاطب زیادی پیدا میکنند. این ویژگی ناسزا است. ما از میان گفتگویهایی که در مکانهای عمومی میشنویم، گوشمان را وقت شنیدن فحش، تیز میکنیم. میخواهیم ببینیم چه کسی است که دارد فحش میدهد. چرا فحش میدهد و عکس العمل آن کس که فحش را میشنود چیست. بنابراین تا اینجا نه در محتوی، نه در روش به چیز جدیدی بر نمیخوریم. اما از آنجایی که دامنهٔ ناسزاهایی که بشود در فرهنگ رسمی بکارش برد، محدود است و آقای سلحشور هم با دست و دلبازی قبلا بیشترشان را بکار برده است، مجبور میشود فحش جدیدی اختراع کند: «کارگر». در واقع این بار برای تخفیف و تحقیر کسانی که او «هنرمند» میخواند، آنها را «کارگر» خطاب میکند.
«به هنرمند مشتبه شده که او ملاک جامعه است و کسی هم نیست که به او بگوید تو به اندازه یک کارگر هستی.»
حالا کارگر واقعا فحش است؟ برای دانستن آن ابتدا باید ببینیم فحش چیست. فحش یعنی آنچه ما نمیخواهیم باشیم. آن چیزی که خودمان را از آن دور نگه میداریم. مثلا برای کسی که خودش را خیلی عاقل فرض میکند، کلمهٔ کم عقل، فحش است. چون نمیخواهد کم عقل باشد، نمیخواهد کسی او را کم عقل بداند. برای آقای سلحشور هم کارگر فحش است. چون نمیخواهد کارگر باشد، نمیخواهد کسی او را کارگر بداند.
آخر کارگرها تمام روز کار میکنند. آخر ماه هم چیزی کمتر از نصف رقمی که آنها را به خط فقر نزدیک میکند، دریافت میکنند. خیلی وقتها هم برای دریافت همین دستمزد ماهها انتظار میکشند، جلوی ادارههای مرتبط جمع میشوند. متفرق میشوند و اگر خوش شانس باشند با دریافت بخشی از مطالباتشان به خانه میروند.
کارگرها کسانی هستند که وقتی در ماسه های شور کارخانه فرو می روند و سرشان قطع می شود (این استعاره نیست. اصل واقعه را اینجا بخوانید.) کسی برای شان بزرگداشت نمی گیرد. معلوم است که برای آدمی که مطالبه ی حداقلی اش دریافت میلیاردها تومان برای مصرف در یک سریال است، کارگر فحش محسوب می شود
گفتیم که کتابهای بد را سریع ورق میزنیم تا ببینیم آخرش چه می شود. خوب آخرش معلوم شد. آقای سلحشور بودجه می خواهد.
سلحشور گفته است: «حاضرند برای تونل و فاضلاب فلان جا میلیاردها تومان خرج کنند اما برای طرح تلویزیون که 13 میلیارد تومان پیشنهاد دادیم، قبول نکردند. »
انشاالله که قبول می کنند. معمولا قصه های ایشان پایان خوش دارند.
نويسنده: امير ساكت - ايلنا
شعار وبلاگ: خدایا به ما پول بده و به مسئولین ما عقل !!!